اصلا اعتقادی نداره که قبل از انجام هر کاری پول نگه داره
همش بدون پول همه کار میکنه بعد ک کلی قرض و چک عقب افتاد میگه من چیکار کنم ندارم ندارمش شروع میشه
تازه رفته بود سر یه کار جدید یهو گف میخوام لپ تاپ بخرم گفتم به جز اینکه بازم قسط داریم تو حتی هنوز حقوقت معلوم نیست الان نگیر ، رفت قسطی گرفت
.
بعد قرار شد با خالم بریم شمال ، گفتم خب میخوای نریم ما اصلا هیچی پول نداریم تازه کلی هم قرض و بدهی داری
.
گیر داده طلا بفروش قرض هامو بدم
طلاتو اصلا نفروش
من بودم نمی فروختم باز خوددانی
در حالی که همین الان ، سیب زمینی پیاز تخم مرغ ، هیچی هیچی تو خونه نداریم
ببین من خودم ی مردم طلا نفروش اونجوری عادتش میشه
وای چه ریلکس و بیخیالع آدم حرص میخوره
طلاق بگیر
نفروشیا
چقد بی کفایت
سر بی فکری اون تو طلا بفروشی بگو عقلتو جمع کن چشماتم به روی طلاهادرویش کن
ایندفه طلا ،دفعه دیگه چی
طرف باید خودشو اصلاح کنه
نده طلاهاتو بانو
نفروش اینکارو اصلا نکن
نکنه بفروشی. اصصلا قبول نکن. دیگه هم تو مورد مالی نصیحتش نکن. اون روزی که شروع کنی بیخیال باشی به ناله هاش از چک و قسط، شاااید به خودش بیاد. وگرنه تا وقتی شما جززز بزنی از نگرانی و بهش گوشزد کنی، اون فقط بدتر میکنه
از اولش بفکره فروش طلاهاس برا همین بی گدار به آب میزنه
نفروشیا اون از اولم رو طلاهای تو حساب باز کرده بوده
