والا ما هم ترسیدیم
این رو بگم قبلش .این برای سال ۸۵ بوده
اون زمان من ۱۲ سالم بود .
خالم پول گم کرده بود .یکی گفت برو پیش آیینه بین
اون میگه پولت کجاست ...
بعد رفتش زنگ زدن گفتن من هم برم آخه اون کسی که این کارو میکرد گفته بود کسی که هنوز بالغ نشده بیاد
من رفتم نشستم یه کاسه آب گزاشتن جلوم یه چادر کشید رو سرم
من هیچیم نشد ...یعنی هر چی طرف میگفت چی میبینی من ندیدم
برای همین داماد خالم نشست
ایشون اون زمان ۲۱ سال داشت
اون بنده خدا از اول همه چیز رو میدید ... گفت دزد اومده از تو کیف برده و نشونی دزد رو هم داد
بنده خدا وقتی چادر رو از سرش برداشتن فوری غش کرد
بعدش از اون موقع به بعد حالش بد شد
هم اون هم خواهر زنش که میشه دختر خاله من ...
من فکر میکنم اون آقا با اجنه کار میکرده
خدا به من لطف کرد رو من اثر نکردند ولی متأسفانه وارد زندگی خالم اینا شد ...