رفتیم خونه عمو شوهرم تو روستا هستن ی مرغ بردیم با خودمون اونام باهاش خورشت درست کردن تزدیک شام دخترم یهو اوند گفت پس مرغ ما کجاست مگه قرار نبود کبابش کنن شروع کرد به جیع رو رفت تو حیاط گفت من خورشت نمیخام 😔از خجالت اب شدم بزور دنش معازه براش خوراکی خریدن ولی خیلی خجالت کشیدم 😅🤣