مادرشوهر بیماری قلبی داره
الان چندهفتس غذا نمیخوره حال نداره
منو شوهرم براش جوجه جیگر بردیم
خودم چندروز یبار براشون غذا میفرستم
ولی شوهرم همش میگه یادم میمونه کارات اونجوری که باید به مامانم نرسیدی
خونشون میرم مامانش حال حرف زدن نداره منم بچم کوچیکه ولی غذا رو میفرستم نمیدونم دیگه باید چیکارکنم
از مادر شوهرم راضیم و زن خوبیه همه کار براش میکنم
اگه نزدیکی
برو بهش برس چند روز
شوهرت واقعا نمک نشناسه مگه خودش دختر نداره
خب تو که رسیدگی میکنی
شوهرت چرا ناراضیه؟
از خودش بپرس دلیلشو
من وقتی مادر شوهرم مریضه میارم خونمون ازش مراقبت میکنم چندین بار عمل کرده پیشش بودم زیرش ظرف گذاشتم کرونا گرفت براش هر روز غذا پختم بردم براش هر سال خونه تکونی با منه چون عمل دیسک کرده سه بار خلاصه خیلی کارا
بستگی ب مادرشوهرت داره
من همون غذاهم درست نمیکنم مادرشوهر من هیچ کاری برام نکرده فقط تنها کاری ک کرده فتنه گری و طلسم و جادو بوده
اگه مادرشوهرت خوب بوده
سعی کن بری پیشش تنها نباشه کارای خونشو کمک کنی
همونجا هم اشپزی کن
همون کاری که برای مادرخودت انجام میدی انجام بده
در حد سوپ پختن و فرستادن ،اونم در همین حده با من
