منم همسایم همین طور بود ، از خوراکی گرفته تا حتی لباس مدام میومد از من میگرفت ، منم که کم رو بودم و تازه عروسی کرده بودیم و مستقل شده بودم ، هنوز خیلی ساده بودم و فکر میکردم باید با همه همسایه ها خوب باشم ، بعد یه مدت طوری شده بود یه لباس به تنم میدید فردا یا چند روز دیگه میومد دنبالش که ببره بپوشه، منم اصلا دوست نداشتم لباسمو بدم ، بعد یه بار که لباسمو خواست ، گفتم لباسم سایزت نیست ، درصورتی که یک سایز هستیم و قبلا لباس ازم گرفته ، بهونه اورد که منو تو یکی هستیم و اینا ، منم گفتم نه من جدیدا چاق شدم دیگه لباسام بهت نمیخوره ، بعدم یه دفعه دیگه گفتم لباسم کثیفه نشستمش
فهمید که دیگه نمیخوام بهش لباس بدم ، دیگه نیومد سراغم
اصلا ازش خوشم نمیاد ، چند بار هم اومد ازم گوشی گرفت زنگ بزنه ، به بهانه های مختلف ، بعد فهمیدم داره به شوهرش خیانت میکنه ، کلا با این که روبه روی هم هستیم ، رابطمو در حد سلام نگه داشتم ، چند ماه یه بار که تو راهرو ببینمش زود ازش دور میشم