رفیقم خواهرم از وقتی نیستی اون آدمِ سابق نشدم
هنوز عکسامونو خاطراتمونو مرور میکنم
هنوز دلم میخواد برگردی..
دوباره آشپزی کنی
دوباره عشق بورزی به عزیزانت
چرا تقدیر اینطوری شد؟
فکرِ مادرتو کردی تو این مدت چقدر پیر شده
یادته گفتی میخوای مادر بشی؟ نشدیو رفتی
تو زندگیت به هیچکدوم از آرزوهات نرسیدیو خیلی زود اسیر خاک شدی
رفتی منو تنها گذاشتی مهربونِ من
میدونی چقدر دلم برات تنگ شده؟
هنوز باورم نمیشه...
چقدر دلم میخواد دوباره درآغوشت بگیرم
چقدر دلم میخواد با لجبازیاتو ببینم
هروقت قران میبینم برات میخونم
رفتم زیارت دعات کردم
ببخش که کاری ازم ساخته نیست برات
ولی همیشه دلت میخواست بری کربلا همیشه میگفتی دعام کن
چیشد پس چرا امسال نیومدی باهم بریم..
در جایگاه ابدیت در آرامش باشی رفیقِ پرپر شدهی من
تا زمانیکه نفس میکشم نبودت آزارم میده و بهیادت خواهم موند