2777
2789

من از ترس اینکه نکنه سیاه بخت نشم هیچوقت هیچوقت هیچوقت ب ازدواج فکر نکردم انقدر این موضوع وارد ناخوداگاهم شد ک بهترین خاستگارهامم ب بهانه رد میکردم هر خاستگاری ک برام مطرح میشد من از غصه چندشب نمیخابیدم و تب و لرز میکردم

توجیه اش هم این بود ک پدرت منو خوشبخت نکرد حق نداره دخترش خوشبخت بشه ،باید تو بدبخت بشی تا پدرت بفهمه پدر من چی کشید وقتی فلان رفتار را کرد

در صورتی. ک پدر بزرگم اصلا براش بچه اش اهمیتی نداشت،مادرم هم ی بار گفتم بهش چرا جدا نشدی گفت چون خانواده ای نداشتم ک برم علاوه بر اون سه تا خواهر کوچکترم داشتم ک اگر من جدا میشدم دیگه اونا را کسی نمیگرفت

تو را هم ب دنیا اوردم ک مردم فک نکنم من بچه دار نمیشم

و نمیخاستم و نمیخامت

من هرچی بیشتر با پدر مادرم ارتباط گرفتم پدرم خیلی جاها کوتاهی کرده ولی متاسفانه مادرم خودش نقش خیلی بیشتری داشت هم خودش هم خانواده اش

مثلا پدرم میگفت بریم تهران زندگی کنیم مادرم خودش قبول نکرده و‌گفته اگر بریم تهران مردم میگن عروس پیش مادر شوهرش نموند و زود رفت و چهارده سال خونه پدر شوهرش موند و با اونا زندگی کرد و خب ازار هم زیاد دید ،خودش هم باعث میشد کارای زیادی بر دوشش بیفته الان همش ناراحته ک‌من سالها خونه مادرشوهرم زندگی کردم چون شوهرم بد بود در صورتی ک از اول خودش نخواست بره

یا خاله ام و شوعر خاله هام و ماذرب زرگم خیلی پدرمو بر ضد دخترشون پر میکردن ولی مادرم هیچ مقابله ای در مقابل خانواده خودش نداشت

بعد همش از من شاکی بود ک تو را نمیخام ،باباتو نمیخام و نمیرفت جایی ک دوست داشت

همیشه هم حرفش این بود ک تو باید سیاه بخت بشی

گاهی محکم میکوبید دم اذان رو زمین و نفرین میکرد ک تو سیاه بخت بشی

یا هر طعنه ای کنایه ای ک از مادرشوهر یا خواهر شوهر جاری میشنید کاملا سکوت میکرد ک ادم خوبه باشه ولی تو خونه جواب اون سرکوفتها و طعنه ها را خیلی سوزانتر ب من میگفت

من واقعا ازش بیزارم با این ک کنارمه اصلا باهاش ارتباط ندارم اما از خودم خیلی حالم بده

من خیلی تلاش کردم خیییلی زیاد درس خوندم مستقل زندگی کردم مهاجرت کردم

دوباره برگشتم ک خانواده ام ک شامل خپاهر برادرام و همون مادرمه و اموال پدرم را سر و سامون بدم

ثروت و بچه هاشون را لحظه ب لحظه براشون برنامه ریزی کردم و حمایت میکنم 

اما ته دلم احساس بدبختی و سیاه بختی دارم

خیلی تلاش کردم و ب هیچی نرسیدم یعنی تلاشم و دستاوردهام اصلا باهم نمیخونه چون با افسردگی و تروما و زخم داشتم تلاش میکردم مثلا ی ادم عادی قد ی اجر برداشتن نیرو میزاشت من مجبور بودم پنج تا اجر نیرو بزارم

هرکاری میکنم سایه شوم این سیاه بختی از سرم نمیره

واقعا باید چکار کنم؟


میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

دو سال روانکاوی رفتم و خیلی از گره هاباز شد

مثلا من همیشه فکر میکردم مادرم بی گناهه کظلومه مورد ستم واقع شده

بیماره

من لابد مقصر بودم و حقم بوده

حق یا ناحق اون مادره و نفرینش درسته

من شایسته بدبختی هستم چون باید ی تاوانی بر گردنم هست ک بپردازم

اینا تا حدودی حل شد

اما گاهی هنوزم احساس شومش بر من هست

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

تو حتمآ برو تراپی شده پولو قرض بگیر ولی تراپی برو

رفتم

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

سعی کن رو آرامشت کار کنی همونطور ک برای موفقیتت تلاش کردی، بعضی از والدین سمی هستند چون خودشون تو محیط درستی بزرگ نشدن سعی کن فاصله بگیری و خشمت نسبت به مامانت در رها کنی از مشاور خبره کمک بگیر امیدوارم فردا روشن باشه برات

ترسناکترین گم کردن، گم کردن خودته... من خودمو گم کردم دعا کنید بتونم پیداش کنم

مامان تو یک بیمار بوده که تونسته بیماریشو یکم به تو منتقل‌ کنه، شوهر کن فرار کن از دستش

خب نمیتونم ازدواج کنم

خاستگاری ها اصلا ب سرانجام نمیرسه هرکدوم ب دلیل مختلف یا ترسهای خودم

یا کیس های بد

یا زیراب زنی همون خاله ها و شوهر خاله هام ک از اول تو زندگی مادرم خیلی دخالت میکردن و دلیلشون هم حسادت و رقابت ب پدرم و ثروت پدرش بود

همه اینا را ک رد میکنم آخرش خاستگاری میرسه ب مادرم و شروع ی قصه جدید و بعدم افتادن تو تله تروماهای خودم

واقعا مغزم خسته شده

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

سعی کن رو آرامشت کار کنی همونطور ک برای موفقیتت تلاش کردی، بعضی از والدین سمی هستند چون خودشون تو مح ...

چجوری رو ارامش خودم کار کنم؟

الان من با اینهمه رنج و تلاش یک سوم راه زندگیمو رفتم

در صورتی ک وقتی اطرافیانمو میبینم ک چقدر واقعا خراب و بی لیاقت بودن و چقدر خوشبخت در رفاه و لذت دارن زندگی میکنن حس میکنم واقعا من نفرین شدم من طلسم شدم

نمونه اش دختر خاله ام 

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

چجوری رو ارامش خودم کار کنم؟الان من با اینهمه رنج و تلاش یک سوم راه زندگیمو رفتمدر صورتی ک وقتی اطرا ...

خودتو با بقیه مقایسه نکن احساست رو درک میکنم ک تلاش بیشتری کردی ولی راه زندگی آدما متفاوته... یه شبه نمیشه به این دیدگاه رسید ولی کم کم میشه،  کلا نمیخوام شعار بدم ولی ثروت واقعی اینه که آرامش و رضایت داشته باشی اگه میتونی از یه مشاور کمک بگیر من خبره نیستم فقط چون تجربه یه سری مشکلات رو داشتم فکر کردم این حرفا بتونه کمکت کنه عزیزم

ترسناکترین گم کردن، گم کردن خودته... من خودمو گم کردم دعا کنید بتونم پیداش کنم

خودتو با بقیه مقایسه نکن احساست رو درک میکنم ک تلاش بیشتری کردی ولی راه زندگی آدما متفاوته... یه شبه ...

من دیگه اون بحرانها را گذروندم الان دیگه از منفیی با رقم بالا رسیدم ب صفر 

ولی نمیدونم‌چجوری باید ذهنمو پاک کنم و اون روزها را رها کنم

دو سال روانکاوی رفتم ولی هنوزم هست و هرچقدرم تموم بسه گاهی برمیگرده

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

من دیگه اون بحرانها را گذروندم الان دیگه از منفیی با رقم بالا رسیدم ب صفر ولی نمیدونم‌چجوری باید ذهن ...

بله همین طوره

ترسناکترین گم کردن، گم کردن خودته... من خودمو گم کردم دعا کنید بتونم پیداش کنم

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز