دیگه نرم خونه باباش حداقل دوهفته یبار ماهی یبار،
رفتیم به اصرار شوهرم امشب خونه باباش،شوهرم غذا از هیئت گرفته بود گفت بقیم هستن بریم اونجا بخوریم دورهم،گفتم باشه،بعد رفتیم دیدیم کسی نیس خواهرشو داداشش رفته بودن خونه و کسی نبود،من رفتم ماست بردارم دیدم نعنا داره و از اونجایی که مادرشوهرم درست میکنه پرسیدم ماستا کجا بوده،دیدم پدرشوهرم که اخماش توهم بود گفت ماسته خره. میخای ماست خره..من کامل توشوک رفتم چیزی نگفتم و ماستم برنداشتم،بعد پرسیدم بچه ها کجان مادرشوهرم گفت اخه امشب که شب مهمونی رفتنواینا نیس..من بازم هیچی نگفتم،بعدم دخترشو اون عروسش اومدن مادرشوهرم پاشد دوباره بره هیئت و من تنها موندم خونشون پدرشوهرمم که توقیافه..اونقدر بهم برخورده بود که حد نداشت..همه اینام شوهرم میبینه میدونه ولی حریفش نمیشم که ارتباطمو قطع کنم،من هفتع ای یبار میرم ولی بازم زهرشونو میریزن..شوهرمم سرم تلافی درمیاره نرم