نمی‌خوام کفر بگم اما هرچی دعا هم کردیم انگار نه انگار نمیدونم حکمتش چیه من آدم معتقدی هم هستم اما همیشه از همه می‌خوام دعا کنن که بتونیم خدمتش رو بکنیم و یه وقت از سر خستگی کاری نکنیم که دلش بشکنه اون یادش نیست که من بچه اش هستم من که یادم هست اون مادرمه
خیلی مراقب تن و بدنش خورد و خوراکش باشید تا میتونید بهش سردی ندید غذاها با طبع گرم
و یه نکته داروهای خواب آور باعث میشن تو یه حالت بمونن و بخواین مراقب باشید زخم بستر نگیرند
یا اینکه حتما آدرس خونه و شماره تلفن تو جیبهاش باشه که خدای نکرده اگه از خونه میره بیرون کم نشه اینارو تجربه کردیم که دارم میگم
عزیزم چقدر سختی کشیدین واقعا، من خودمم از خدا گله کردم سر پدرم،
مخصوصا امشب خیلی غر زدم سر خدا، همش میگم پس چرا آدمای خوب ابنجوری میشن، پدرمن آزارش به یه مورچه هم نرسیده، پس چرا آدمای بد چیزیشون نمیشه،
مشکل اینجاست من ازشون دورم تمام سعیمو میکنم شوهرمو قانع کنم بریم شهر اونا، تا حداقل درکنار خواهرم بتونم بهشون رسیدگی کنم
مزاحمت نمیشم شب خوبی داشته باشی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
51 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
