رفتن بیاین
نصحیت نکنید فقط از تجربه هاتون بگین
من با دوستم رفتم به پیرمرد بود خیلی شلوغ بود خیلی. گفتم بختت گره زدن. از کار بیرون شدی. از عزت و احترام افتادی .واینحپری هم هست.
ولی یه چیز عحیب تر گفت
من ترسیدم
من به آیت اله بهجت علاقه خاصی دارم.
و تو ذهنم این میگذشت نکنه این شخص صائبی چیزی باشه
یهویی برگشت گفت من چندسال محضر آیت الله بهجت بودم. و شعیه حضرت علی هستم به دین و آیین دیگه ای نیستم و باهاشون در ارتباط نیستم
ترسیدم گفتم خدایا چطوری مغزم میخونه
راستی شماره ای هم ندارم ازش. پس نپرسید لزم