ما سه سال خیلی صمیمی باهم بودیم هیچوقت چیز بدی ازش ندیدم و قصدمون واااقعا جدی بود
سال دوم رابطمون رفت شهرشون و راهمون ۴۰۰ کیومتری دور شد
هیچوقت جور نشد بیاد همو ببینیم میگف شغل ندارم پولش جم نمیشه
نمیصرفه برا چن ساعت توی کافه یا پارک همو دیدن انقد هزینه کنم بیام و ...
خلاصه یکسال ما همینطور از دور باهم بودیم فقط و یبار اینجا کار داشت امد مرکز استان منم رفتم . در حد چن ساعت همو دیدیم
بعد از اون من نشستم برای ازمون بخونم ک دانشجو باشم راحت تر ببینمش اونم دانشجوی ارشد دانشگا آزاد شده بود
اولای ترم دومش ی روز یهو اخلاقش عوض شد هی بهانه میگرف میگف رابطمون سخته ما دوریم از هم آینده نداریم باهم .حالم همش گرفتس ..تو ب من توجه نمیکنی همش درس داری درصوتی ک بشدت بهش توجه میکردم و وابسته بودم.
ب ترفندهای مختلف ، مچشو با ی دختره۲ سال از خودش بزرگتر گرفتم ک باهاش صحبت میکنه تو کلاسشون .. دختره خیییلی شوکه شد ک گفتم من با فلانی ام.. چون پوریا مثل سینگل ها رفتار کرده بود و نگفته بود توی رایطه ام. دختره میگف چیزی بین ما نیس نگرانمون نباش دوست معمولیم این حرفا و خیلی مهربون برخورد کرد ولی اخر صحبت زد بلاک کرد..و من اینو گزاشتم پای اینکه اونم مثل پوریا برنامه هایی داشته و حالا خورده تو ذوقش
از زبونش کشیدم که اره پوریا کارشو بابت چیزی راه انداخته و دیروز باهم تلفنی حرف زدن راجع ب کارش ..یا اینکه توی دانشگا زیاد دور هم میشینن و حرف میزنن..چون همه چی هم راجع ب پوریا میدونست
خلاصه فهمیدم دلیل سرد شدن اخیر پودیا این بوده که این دختر تازگیا با یکی دیگه از همکلاسیاشون کات کرده و امده با پوریا گرم میگیره..اینم خوشش امده ازش و قراره باهم اوکی بشن لابد
ک همون روزای اول مچشونو گرفتم
خیلی راجع ب دختره بد میگفت و میزد زیرش میگف این هر روز با یکیه چرا من باید واسه همچین کسی برنامه داشته باشم و از تو جدا بشم. این فکر کرده چون با ماشین بابام میام کلاس و سر و وضعم خوبه پولدارم ، و خواسته آویزونم بشه مثل اونیکی پسر همکلاسی، این نمیدونم حرفای پشت سرش پیچیده که شب با پسرا مهمونی میرفته خرجشو بدن و ازین حرفا
این قیافش شبیه چی میمونه و عکس و فیلمایی ک تو ازش دیدی همش ادیته و ...
ولی بلخره پوریا قبول کرد که خیانت کرده بوده:)
اونم بعد از چندین ماه جدا شدنمون
راستی ما ۹ ماهه جدا شدیم