یادمه اونم منو خیلی دوست داشت
بهم میگفت از این دفتر ازدواج که رد میشم خودمو تو رو توش تصور میکنم یا یبارم گقت خیلی حالم بده گریم گرفته چرا مال من نیستی دوستداشت ازدواج کنه باهام ولی شرایط نداشت فعلا
خلاصه منم اونو واقعا دوست داشتم بینهایت
یه شبه بهم گفت دیگه حسی بهت ندارم منم شوک بزرگی وارد شد بهم هر چی گفتم بگو چی شده فقط گفت حسی بهت ندارمو دیگه هم بهم پیام نده
بماند که چقدر اصرار کردم بمون ولی رفت
برام سوال بود که چرا رفت ؟
بعد فامیلم هست
یبار که داشتیم میرفتیم کربلا مامانش اومد بهم گفت مبادا برای شخص خاصی دعا کنی که باهات ازدواج کنه
منم گفتم جلوی قسمت رو نمیشه گرفت هر چی خدا بخواد همون میشه
سوالم اینه
مگه میشه پسری که هفت سال دوستت داشته عاشقت بوده
یه شبه ازت بدش بیاد ؟ختی بهم گفت حالم ازت بهم میخوره؟؟