2777
2789

یادمه اونم منو خیلی دوست داشت 

بهم می‌گفت از این دفتر ازدواج که رد میشم خودمو تو رو توش تصور میکنم یا یبارم گقت خیلی حالم بده گریم گرفته چرا مال من نیستی دوستداشت ازدواج کنه باهام ولی شرایط نداشت فعلا 

خلاصه منم اونو واقعا دوست داشتم بینهایت 


یه شبه بهم گفت دیگه حسی بهت ندارم منم شوک بزرگی وارد شد بهم هر چی گفتم بگو چی شده فقط گفت حسی بهت ندارمو دیگه هم بهم پیام نده 

بماند که چقدر اصرار کردم بمون ولی رفت 

برام سوال بود که چرا رفت ؟

بعد فامیلم هست 

یبار که داشتیم می‌رفتیم کربلا مامانش اومد بهم گفت مبادا برای شخص خاصی دعا کنی که باهات ازدواج کنه 

منم گفتم جلوی قسمت رو نمیشه گرفت هر چی خدا بخواد همون میشه 


سوالم اینه 

مگه میشه پسری که هفت سال دوستت داشته عاشقت بوده 

یه شبه ازت بدش بیاد ؟ختی بهم گفت حالم ازت بهم میخوره؟؟



خدایا مرسی ♥️

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

۱۳ سال پیش نامزد من بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ توضیحی بهم گفت رابطمون رو دیگه تموم کنیم نمیخوام منم مثل شما اصرار کردم که دلیلشو بگه ولی نگفت من یه معنای واقعی کلمه شکستم بعد از اون بارها اومد محل کارم بیشتر شبا پیام میداد احوال پرسی می‌کرد تا چند ماه ولی من یه جا محکم ایستادم جلوش گفتم با روح و روان من بازی نکن . الان ۱۱ سال هست ازدواج کردم هربار یاد اون آدم می افتم میگم شکر که باهاش ازدواج نکردم پارسال دیدمش حتی همون یک ثانیه هم دلم نمیخواست نگاش کنم

طرز بیان شما ویترین شعور شماست لطفا در انتخاب واژه ها دقت کنید 🌹🌸🌻🌼🌷

نو که اومد به بازار کهنه میشه دل آزار 

هرگز با یک احمق بحث نکنید،تماشاگران ممکن است نتوانند تفاوت را تشخیص دهند.هیچ جنس مذکری به هیچ وجه نه توی تاپیک های من شرکت کنه ، نه منو ریپ بزنه ، نه بهم درخواست دوستی بده ❌

اره 

منم چهار سال با یه پسره بودم برای به دست اوردنم هرکاری کرد خیلیی منو دوست داشت منم کم کم عاشقش شدم خیلی حالم باهاش خوب بود یعد یهو یه شب بدون هیچ بحثی خیلی ریلکس اومد گفت که تمم کنیم این رابطه رو چون خانواده ها راضس نیستن در حالی که از اول این مشکل بود بماند که من یه ماه مرگو به چشام دیدم خیلی حالم بد شد بعد یه ماه فهمیدم یه دختز فراری برد اصلا هنگ کردم فهمیدم که من چقد بی عقل بودم چقد احمق بودم اون مدت

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792