2777
2789

یه شب خواب دیدم مراسم نامزدیم با شخصیه که هیچ علاقه ای بهش ندارم حس مبهم و خفه کننده ای بود

بعدش تو اون مراسم یهو چشمم افتاد به کسی که یه روزی با تمام وجود عاشقش بودم آنقدر گریه کردم که وقتی بیدار شدم صورتم خیس اشک بود نفسم بند اومده بود منی که اینقد تلاش کردم کسی که دوست داشتمو فراموش کنم و فکر میکردم موفق شدم اما با یه خاب چنین حالی شدم.

کاش میمردم فقط

روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست🩷

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

عزیزم دقیقامن فک نکنم تا آخر عمرم بتونم مردی رو به زندگیم راه بدم

منم همینطور 

درد قلب خودم برای این موضوع کمه هزار تا دغدغه فکری و حرف مردمم هست

روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست🩷

کاش خدا کسیو که قرار نیس بده، نذاره سر راهمون

من فراموشش کردم. اما دلم برای خودم سوخت چون بعد اینکه از خواب پریدم هم کلی گریه کردم 

انقد از زندگی خستم که نگو جالب اینجاست راهی جز راهي که خدا گفته نرفتم فقط خودشو صدا زدم هیچ پسری نزاشتم تو زندگیم بیاد حس میکنم این حق من نبود

روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست🩷

من فراموشش کردم. اما دلم برای خودم سوخت چون بعد اینکه از خواب پریدم هم کلی گریه کردم انقد از زندگی خ ...

چقد من و تو شبیه همدیگه ایم. خط به خط حرفات، من بودم.

منم بیشتر دلم برای خودم میسوزه, اینکه واقعا حقم نبود، تقصیر من هم نبود. به حرف خدا هم گوش داده بودم همیشه، پاک پاک. دوس پسر هم نداشتم هیچوقت. در اوج تنهاییم یه کورسوی امید تو قلبم جرقه زد که خیلی زود از بین رفت و من موندم و چیزایی که محکوم به فراموش کردنشون بودم

  
چقد من و تو شبیه همدیگه ایم. خط به خط حرفات، من بودم.منم بیشتر دلم برای خودم میسوزه, اینکه واقعا حقم ...

🫂🫂🫂🫂

واقعا دلمرده شدم دیگه نمیتونم کسی رو دوست داشته باشم

همه  خاستگارامو بخاطر اون پسر رد کردم

از 17تا 23 سالگی دوسش داشتم چه کسایی رو که به خاطرش کنار گذاشتم 

تهش میدونی چه زخم کاری خوردم اون آدم خبر نداشت که من دوسش داشتم این به کنار خاله و مادرش برای من یه خاستگار داغون فرستاده بودن این شد که تصمیم گرفتم قلبمو یه تیکه سنگ کنم برای همیشه

روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست🩷

چقد بد عزیز دلم، هیچ راهی نبود یه چراغ سبز بدی؟

نه قربونت چون پسره فامیل دورمون بود میترسیدم آبروم بره تو فامیل. کاری که میتونستم بکنم این بود با مادرش و خواهرش خیلی محترم رفتار کنم که تهش چیزی که نصیبم شد این بودکه یه پسره داغون که قبلا طلاق گرفته بود و قاچاق فروشه رو فرستاده بودن خاستگاری من که اصلا راشون ندادیم و این شدکه تصمیم گرفتم سنگ بکوبم به دلم

روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست🩷

وای نگم برات بعد ۹سال 

تصمیم گرفتم با یکی ک بهم معرفی کردن آشنا شم لج کرده بودم 

آشنا شدم و دوماه بعدش عقد کردیم 

شوهرم مرد خوبیه اما نمیدونید ک چیا ب من گذشت

نمیدونید ک من هر روز میمیرم و زنده میشم

نمیدونید ک من دق کردم 

نه قربونت چون پسره فامیل دورمون بود میترسیدم آبروم بره تو فامیل. کاری که میتونستم بکنم این بود با ما ...

عزیزم،،چقد سخت. درکت می‌کنم. منم همین تصمیم رو گرفتم، تو چند سالته؟ من این تصمیم رو در آستانه ی ۳۰ سالگیم دارم میگیرم. قسم خوردم از این به بعد دل به بودن یه مرد خوش نکنم. تنها باشم و حتی به مردها زیاد نگاه نکنم تا مبادا مجدد دچار توهم بشم

  
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز