چون وضع مالی و تحصیلی و ایناش اوکیه مامانم انتظار داره عین خمیر تغییر کنم بزارم اون هرجور دلش خواست درستم کنه ولی من اصلا اجازه نمیدم کسی هنوز از راه نرسیده بهم دستور تغییر بده همینم که هستم مامانم به زور میخواد باهاش بریم کافه گفتم اون تا منو ببینه کنسلم میکنه معیار هاش رو گفته وقتی ببینه کلا برخلاف معیار هاشم با خودش میگه اینا برا خوراکی مفت باهام قرار گذاشتن بعد مامانم میگه حالا یکم کوتاه بیا یکم پوشیده تر بیا اونروز گفتم نمیام که نمیام مگه فقط همون روزه من با اینجور مردی نمیتونم یه عمر زندگی کنم