وقتی میخوام با نامزدم بریم بیرون
دلم میگیره هر لحظه میگم کاش به مامانمم زنگ بزنم کاش پیشش بودم و...
نه اینکه پیش نامزدم بهم بد بگذره
الان ۱ماهه دیگه عروسیمه
اون موقع چیکار کنم؟
چجوری وابستگیمو به مامانم کم کنم؟
زمان
حل میشه با گذر زمان
۴ساله متاهلم اینجوریم هرهفته باید برم خونه مامانم هرچند وقت یکبار بزور میارمش پیش خودم مادوتاشهر متفاوتیم تاارخونش برمیگردم دلم تنگ میسه روزی ۶۰۰ بار باید باش بحرفم
اولین روز ی که تو خونم بودم دوست نداشتم مامانم بره کلی گریه کردم شوهرم دلداری میداد
برات خیلی سخت میشه وابستگیتوکم کن
منم عین تو بودمو هستم
عروسی گرفتم اومدم خونه خودم الان ۲ساله
هر ۲.۳ساعت باید از حالش خبردارباشم
همیشه هم نگرانشم
سرکار میره تا برگرده همش تو فکرشم
در هفته حداقل دو سه بار باید برم ببینمش
اگه یه روز مثلا شوهرم بگه نه امروز نرو اونقدر بهم میریزم که حد نداره
عادی میشه برات کمتر اذیت میشی بعد یه مدت
کم کم درست میشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
34 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
