دلیلِ نگاه‌های خیره‌ی

[QUOTE=392427236]نگاهه.چقدر گندش کردی .فکر کنم خودت بیشتر برا خودت معنی دارش کردی ببین چند ساله چقدر درگیر یه نگاهی ب ...[/QUOTE

یهو یادش افتادم 

میگم هر بار در سال بر حسب نیاز مراجعه داشتم همین بود مطمئنم تکرار یه عمل به طور تابلو اگر براتون اتفاق میفتاد شما رو هم به فکر فرو می‌برد 

خب منم امروز اونجا بودم برای همین فکر کردم چرا مثل آشناها نگاه میکنه 

کاش تاپیک نزده بودم 

این مجردم بود من انقدر تخسم که به ارتباط گرفتن و این موارد توجه نمیکردم چه برسه فرد متاهل 

من به شدیدترین شکل ممکن همیشه حامی همجنسام بودم و خیلی زیاد فرد متعهدیم 

ولی ممنونم که منو قضاوت نکردی درست نظرتونو بیان کردید بعد از زدن تاپیک به خاطر یه سری حرفا که پیش‌بینی میکردم ممکنه بشنوم تپش قلب بهم دست داد چون واقعا خودمو آدم سالمی میدونم هم تمام دوستان متاهلم رو اسمم قسم میخورن 

اگر چنین قصدی داشته باشه هم من اگر قرار بود حسی پیدا کنم همون زمان تجرد که تک و توک بر اساس نیاز مراجعه داشتم سر طناب رو میگرفتم نه الآن 

ضمن اینکه خواستگارای خوب زیاد دارم اصلا دنبال این چیزا نیستم فقط به خدا کنجکاویم گل کرد 

تنها چیزی که نظرم رو جلب میکنه خوش قیافه‌ست ولی حسی ندارم

شما شما هستی 

من منم 

از کجا میدونی من نسبت به تمام وقایع اینجوریم شاید اولین باریه و واقعا هم اولین باریه که به خاطر شدت این موضوع متوجهش شدم 

هوف چه میدونم بیخیال بابا

درسته عزیزم من بیشتر میخواستم دلیل نگاه بی‌وقفه‌ی یه آدم رو طی سالیان سال بدون تغییر بدونم 

چون اخیرا کارم خورد دیدم این چرا تغییری نمیکنه 

واگرنه واکنشم اینه همیشه خنثی‌م و کاملا عادی و سنگین مثل همیشه که هستم 

میفهمم عزیزم من وقتی می‌شنوم یکی تا متاهل میشه با دوستان مجردش قطع ارتباط میکنه واقعا تعجب می‌کنم چون هر دوست متاهلی داشتم با توجه به خصلت‌هایی که ازم میدونن به گفته‌ی یکیشون حاضرم شوهرمو بهت بسپرم 

من هیچوقت نمیتونم به کسی حس معشوقه بدم همیشه حس خواهر بودنو برای دیگران القا میکنم چه همجنس چه غیر همجنس 

شنیدنشم رنج‌آوره که من بخوام به یک فرد متاهل نخ بدم یا رویا بافی کنم تو این مسائل عاشق خودمم چون ارزش خودمو میدونم و سالم‌تر از خودم خودمم 

اگرم میخواستم کاری کنم این زمان مجردی همین بود 

ممکن بود یا جایگزینی بود نمیرفتم بعد یکسال لازم شد برم و از سر بیکاری فعلی تاپیک زدم 

سالی به سالی میبینمش عزیزم 

من کاملا منطقیم دختربچه یا نوجوان نیستم یه خانم سی و یک ساله‌م که خودم همه رو بابت نیفتادن تو دام احساسات نصیحت میکنم😆 انقدر منطقیم که یه بار عاشق شدم و بعد ۱۶ سال اون فرد با تمام قول و قیلی که داد به حرف خواهر و مادرش ازدواج کرد ماجرای یه عشق معصومانه بود ارتباط ما فقط دو سه سال تلفنی بود بقیه‌ش تعهدی بود که اون شکست بگذریم 

من سخت دل میبندم اگر قرار بود دل بدم مدام بهانه میتونستم جور کنم همون زمان مجردی برم بیام 

دلیل تاپیکم درگیر شدن احساسم نیست از سر بیکاری بود چون همین امروز بعد شاید حدودی بگم یک و یک و نیم سال رفتم دیدم خواستم فازشو بدونم 

ولی در کل حق میدم برداشت بقیه منطقی بود نباید راجع بهش تاپیک میزدم اگر غیر این میگفتن عجیب بود 

💗