دوسه شب پیش پیام داد با حال بد ک من مث سگ عاشقتم شرمندتم اشتباه کردیم برگرد
بخدا حالم خوب نیست بیا ببینمت و این داستانا
من دیروز رفتم دیدنش،کلی پشیمون بود و اصلا نمیشد با قبل مقایسه اش کنی از بس که داغون شده
حرف زدیم و به نتیجه ای نرسیدیم یعنی گفتم زمان لازمه،الان باز میگه ببینمت حرف بزنیم
مشاور بریم هرکاری بگی میکنیم آدم بشیم
ما همدیگرو دوس داریم
نمیدونم چیکار کنم حرمتا خیلی از بین رفته
خانواده اش به شدت سمی ان و با م من مشکل داشتن از اول اما خودش پشیمونه و میگه آدم میشم نمیدونم چیکار کنم خانوادم اگ بفهمن الان که به اینجا رسیده و من بگم برمیگردم قطعا یا طرد میشم یا میگن یا ما یا اون چیکار کنم توروفران یه راهی جلو پام بزارین