مادرشوهرم خیلی دنبال اینه ک منو بدنام کنه همه جا
ب فامیلش گفته من خونش نمیرم درصورتیکه اگه هفته ای یبار نریم اونجا ب رو میاره و بدش میاد
الانم بچه دار شدم کولر خونشون پشت پنجره اس خونشون مثل یخچال سرده بعد میگه چرا بچه یکماهه رو میپوشونی
فک میکنه بچه بیچاره مثل خودش چاقه و چربی داره ک گرم نگهش داره
همش میگه تو حساسی درصورتیکه ک من حساس نیستم
یا کش شلوار بچه تنگه اومده رو شکمش بعد من اوردم پایین ک دل بچه درد نگیره دارم میبینم بچه داره ازیت میشه بعد میگه تو چقدر حساسی
یا من رفتم سیسمونی خریدم ولی تو این نه ماه ک حامله بودم نتونستم خونه رو تمیز کنم سیسمونی نچیدم گفتم عید میچینم ک خونه تکونی کرده باشم
بعد همه جا رفته گفته ک من سیسمونی نخریدم در صورتیکه بهش نشون دادم عکی ک چیا خریدم
تا فهمید از شیر خودمم ب بچم میدم یجور دیگه اشکمو دراورد ک شیرمو خشک کنه بتونه سرکوفت بزنه
همینجوری شوهرمو پر کرده انداخته ب جونم
دیگه نمیدونم چکار کنم با این ادم نادونِ بچه ندیده