خودم مجردم ۳۰ سال
عروسی دختر عمه ام از من کوچیکتره
قضاوت نکنین حسادت نمیکنم هرکسی حقش بهتریناس
ازاینکه نتونستم ازدواج کنم
ازاین پدرومادرم نگران آینده ام هستن
بیشتر مادرم مقصر میدونم حتی همین الانشم میگه چه لزومی داره دختر و پسر دوست باشن
حق آشنایی ازمن گرفت آنقدر که مغزم پردکرد که دختر باید سنگین باشه
خواستگارام سنتی بودن
یه خواستگار هست یه بار باهاش بیرون رفتم بازم از پسره ایراد میگیره دیپلمه و...
منم دیگه بیخیال ازدواج شدم
بیا تو رو خدا شوهرم واسه تو
خیلی هم مهربون و خوب
ولی من نمیخوام
خستم
خانوادش خوب نیستن قوی نیست
ایشالله بختت باز بشه خوشبخت بشی
سنتی بیاد تو دوران نامزدی باهاش آشنا شو نه کامل نسبی میتونی بشناسید
اگه قصدت ازدواجه تو سایت همسریابی ثبت نام کن به پدرومادرتم مربوط نیست دیگه سی سالته بچه که نیستی
آشنایی حق نمی‌خواد
نصف بیشتر اونایی که دوست یا آشنا شدن اولش بدون اطلاع و موافقت خانواده بوده
منم عروسی همه دختر کوچکبکهای فامیل رفتم اخر سر خودم ازدوتج کردم یکی از دخترای فامیلمونم بود اونم همسن من بود با هم میخندیدیم میگفتیم دیدی فلانیم رفت ما موندیم بعد من میگفتم عیب نداره جهیزیه ما از اینا جدید تر میشه کلی اره ا م دلش میخواد دیگه اشیاب به نوبت یه روزم نونب شماست ولی تو خواستگار خیلی سخت نگیر با یه جلسه تصمیم نگیر ند جلسه وقت بزارید
عروسی برو شاید بختت تو این عروسی باشه کلی هم خوش بگذرون
اتفاقا برو و خیلی شیک و آرایش داشته باش
انشالله یکی که لیاقت هست پیدا میشه
