توی این ۳۲ سالی که از خدا عمر گرفتم
اولین باره که دارم از پدرم مینویسم ...
همیشه با مادرم همصحبت بودم و محبت بیشتری دیدم...
شرایط کاری من جوری هست که ممکنه یه تایم طولانی در سفر باشم مثلا دو هفته
اولین کسی که منو بدرقه کرد تا سوار اسنپ بشم پدرم بود
اولین کسی که هر روز بهم زنگ میزد و بعد از حال و احوال میگفت پول لازم نداری پدرم بود...
وقتی برگشتم اولین کسی که به استقبالم اومد پدرم بود !
سر سفره شام مرتب ازم سوال میکرد سفر چطور بود و با دقت ب حرفام گوش میداد!
دو روز بعد منو مادرم تنها شدیم یهو برگشت گفت روز اولی که رفتی لامپ اتاقتو خاموش کردم و در و بستم گفتم اگر بچها اومدن تو اتاقت نرن به وسایلت دست نزنن!
بابات شب که اومد یه راست رفت سمت اتاقت در و باز کرد لامپم روشن کرد گفته دیگه ن لامپ اتاقش و خاموش کنید نه در اتاقش ببندید تا خودش بیاد! گفت تو این ۱۲ روز شبانه روز لامپ اتاقت روشن بود!
عشق چیه؟؟ مگه همینا عشق نیست ؟!
با افتخار اسم مردی تو شناسنامه ام ثبت شده که واقعا هم عاشقمه هم تکیه گاهمه❤️ چی از این پاک تر و صادقانه تر؟!
خدا تمامی پدرهای زحمت کش رو سلامتی بده و عمر طولانی و با عزت🙏🏻❤️
و روح تمامی پدران آسمانی شاد 🌹❤️