2777
2789

دیگه واقعا مخم نمی‌کشید

خوابم میومد هی سر صدا پیش پنجره اتاقم میکردن

گرمم بود اتاقم هم کولر نداره

مجبورم پنجره رو باز بزارم

پسره هی جیغی می‌کشید انگار نه انگار مردم خوابیدن

خواهرم هم امشب اومده خونمون از ترس اون چیزی نگفتم بهشون که اون فکر کنه خوابیدم 

چون اگه بفهمه اذیت دارم میشم نمیزارن بخوابم بلند میشه پنجره رو باز می‌کنه داد میزنه سرشون دیگه چیزی نگفتم از ساعت یازده 

تا چند دقیقه پیش دیگه حرصم دراومد خودم پاشدم 🙄

پنجره رو باز کردم گفتم بچه ها مگه نمی‌بینید برق های ما خاموشه یعنی می‌خوایم بخوابیم برید یجا دیگه حرف بزنید

پسره پرو میگه نه مگه بیکاریم برقای خونه شما رو دید بزنیم🥲😑😑

منم گفتم بیکار نبودید که نصف شب تو کوچه ویل نبودید صاحبم که ندارید جمعتون کنه

از همین الان به مادر های گرامی که بچه هاتون از صبح تا شب تو کوچه ویل هستن توله سگ هاتون رو فقط خودتون دوست دارید نه هیچکس دیگه اینو یادتون باشه.

تمام

ساعت هشت از کوچه بچه هاتون و جمع کنید فردا به بلایی سرشون میاد تازه صد صاحب پیدا میکنید 

با کِه نَجوا بُکُنَم این هَمه تَنهایی را ...️

اخ یادم انداختی...

خونه قبلی ما هم بچه ها همینطور بودن لعنت شون میکردم ۲۴ ساعت تو کوچه

منم بچه کوچیک داشتم همش بیدارش میکردن ...

  من حسابم ز همه مردم این شهر جداست....من امیدم به خدا، بعد خدا هم به خداست🙂❤️

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

وای بگو بقران؟

بخدا ما ی شهر کوچیکیم همه همسایه ها اشنا وفامیل همههه 

بازم همه مامانا جهارچشمی بچه هارو  مراقبن

انقد همه بافرهنگ وحساسن

من خودم پسرم بره تو کوچه میرم باهاش ی ده دقه بازی میکنه باهم برمیگردیم 

اونم عصر فقط ن اینکه شب 

شب ک کلا خودمون میبریمش پارک

.

اخ یادم انداختی...خونه قبلی ما هم بچه ها همینطور بودن لعنت شون میکردم ۲۴ ساعت تو کوچهمنم بچه کوچیک د ...

وای اره الان خواهر زاده منم خوابش نمی‌بره هی میگه صدای اینا میاد حالا باز کم شد یکم رفتن اونور تر

با کِه نَجوا بُکُنَم این هَمه تَنهایی را ...️

وای بگو بقران؟بخدا ما ی شهر کوچیکیم همه همسایه ها اشنا وفامیل همههه بازم همه مامانا جهارچشمی بچه هار ...

دیشبم من پیش مامانم خوابیدم نمیزاشتن بخوابیم 

تازه مامانم درد هم داشت قرص خورده بود میخواست بخوابه 

انقد زر زدن تا بالاخره ساعت دوازده و خورده ای گم شدن خونه هاشون

با کِه نَجوا بُکُنَم این هَمه تَنهایی را ...️

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

تنهایی

13881236559 | 6 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز