به اینکه یه زمون دوست داشتم بخندم
یا شایدم خودم و سرزنش کنم که چرا انقد برای عشق مغرور بازی در آوردم
یا شاید اونموقع بفهمم چرا تو شده بودی عشق نوزده سالگی من
شاید خودم رو احمق و ساده بدونم وقتی فکر کنم که هیچوقت حتی پیش خودمم انکار میکردم که دوست دارم ولی وقتی صدای یه خاستگار میومد دلم نبود تو رو کنارم چنگ میزد
نمیدونم ولی من تو شصت سالگیمم برات دعا میکنم که حالت خوب باشه و همیشه بخندی حتی اگه دیگه دوست نداشته باشم...
"بماند به یادگار "
"پایان عشق نوزده سالگی من"