سلام دوستان من تاپیک قبلم کم و بیش گفتم چی به چیه ...
خلاصه بعد پیام دادن من نامزدم زنگ زد و در نهایت به من گفت همتون دروغگوئید.منو میگی همینجوری کوپ کردم .....
مادرش دوهفته پیش اومده بود خونمون مامانم گفت برا دخترم هیچ مراسم درست و حسابی ای نگرفتین و الانم میخواین عروسی نگیرین مادرش برگشت گفت عه اون پلاکی که عید بهت دادمو نشون خونواده ندادی مامانم گفت اونو دیدم ولی مراسمی نداشتین خلاصه مادرش رفته با نامزدم گفته که زنت پلاکو نشون مادرش اینا نداده منم هرچی قسم میخورم به خدا و پیغمبر مگه باور میکنن بعد گفت با مادرم رودر رو میکنم مادرش هم در کمال وقاحت گفت اره مادرت گفت ندیدم حتی حاضرم دست رو قرآن بزارم میرم گفت تو خونه من دست نزار رو قرآن همون خونه خودت برو قسم دروغ بخور ....
بعد گفتن برادرتم بیه حرفی به آشناهامون زده برادرمم گفت من همچین حرفی نزدم دروغه شماره آشناتونو بدین من ازش بپرسم ببینم کی همچین حرفی زدم ...هرچی اصرار کرد شماره رو ندادن بعد برادرم عصبانی شد و به مادرشوهرم گفت تو بزرگ خونواده ای باید راه و چاهو به اینا یاد بدی ولی عقل نداری سر این حرفای کوچیک اینجوری همه رو به جون هم میندازی بعد اون نامزدم پیام داده که چون برادرت به مادرم گفت بی عقل دیگه تموم شد و ادامه نمیدیم ...الانم چهار پنج روزه مثلا قهره و نه زنگی نه پیامی
بابامم میگه دخترم بشین خوب فکراتو بکن شوهر خودت بی عرضست و به حرفای خاله زنک بها میده وگرنه هر مردی بود یه جوری قضیه رو ماست مالی میکرد...
به نظرتون میشه به همچین مردی تکیه کرد؟