پشیمونم به نظرتون خاستگارم بر میگرده

نه مدتی خواستگارم بود و من درگیر یه خواستگار دیگه شدم و اون بهم خورد  بعد اون جریان من سخت گیر شدم همسرمم جاهای دیگه میرفت خواستگاری یکی دوسال بعد دوباره اومد از رفتار خانواده اش خوشم نیومد جواب رد دادم بازم اون رفت خواستگاریای دیگه باز اومدن خواستگاری من دیگه جدا مخالف بودم حتی یه خواب دیدم میخواستم خودمو بزنم از ناراحتی که من با این یارو ازدواج نمیکنم باز اومد حواستگاری محکم و قرص گفتم نه تا اینکه یه اتفاقی تو زندگیم رسید که به این نتیجه رسیدم تنها راهش ازدواج با این طرف بود که رد کردم حالا گویا اون بازم رفته بود جایی خواستگاری😄 بعدش من به خاحواده ام گفتم اگر اومد مجدد اکی بدید بازم یکی دیگه اومده بود اما من منتظر همین بودم که بالاخره گویا خانواده اش از اون خانواده راضی نبودن و این دیگه خواستگاری اون نمیره و دوباره داستان ما مطرح میشه و ما هم علی رغم سنگ اندازی خیلی از اطرافیان به طرز عجیبی راه ازدواج با یه مراسم نسبتا با شکوه و ابرومند برامون باز شد درحالیکه من نمیخواستم عروسی بگیرم اونا هم میخواستن از زیرش در برن ولی همه چیز خدا رو به نفع من پیش رفت

نه ببین درسته حرفش منطقیه ولی از ادمی که از الان میخواد احتیارتو بگیره بترس نباید مجبدرت کنه که کار نداشته باشی نهایتا باید بگه ترجیح میدم که کار نکنی

خب اینکه قاطع میگه همسرم نباید کار کنه یعنی اجبار میگه یا سر کار نرو یا قیدتو میزنم