بیاید بگم قضیه چیه
من امسال کنکوریم
بابام یکم دستش تنگه
عموم ( مشاورمم هست) گفت هرچی هزینه کتاب و کلاس و... شد همه رو من میدم بابام خورد خورد باهاش حساب کنه اوکی بودیم باهم چون بابام و عموم هب برادرن قبلا بابام پولش بیشتر بود همیشه ب عموم کمک میکرد حالا نوبت اونه
چند هفته پیش داییم زنج میزنه ب عموم میگه فلانی (من) کنکوریه پول نیاز داره شماره کارت بده منم میخوام کمکی کرده باشم بهش پولی براش بریزم عمومم میگه ن منو باباش باهم حساب میکنیم و...
داییمم همش اصرار میکنه همش اصرااااار آخرش عموم میگه باشه ی بخش پولم تو بده
کلاس و آزمون و کتاب گرفتم
عموم اومد بهم گفت کلی قسمم داد گفت ب بابات نگو ک داییت هم حساب کرده چون بابات بفهمه داییتم حساب کرده هرجور شده پسش میده
عموم گفت منو داییت حسابش میکنیم ولی خیالت راحت راحت بین خودمون ۳ نفر میمونه حتی ب زن هامونم نمیگیم ک مثلا طعنه نزنن و فلان
منم حقیقتش خوشحال شدم گفتم والا خوب چ دایی و عموی خوبی دارم ک اینقد ب فکرمن
دیروز فهمیدم داییم هم ب زنش گفته هم ب پدربزرگ و مادربزرگم گفته
مادربزرگم دیروز گفت اینقد ک داییت دوست داره بابات نداره اینقد ک داییت برات خرج میکنه بابات نمیکنه بابات براش مهم نیست تو هی درس بخونی یا نخونی کلی طعنه زد داشتم دق میکردم همین الانم دارم با گریه مینویسم
بابام بیچاره هی خبر نداره داییم کمک کرده وگرنه از زیر سنگم شده پول داییمو میده ک زیر دینش نباشه
داییم ده میلیون کمک کرده
میخوام الان ب عموم بگم متاسفم واستون قرار بود جایی نگید قرارمون این نبود نصف فامیل بفهمن اینجوری بابامو خار کنید
میخوام بهش بگم ده میلیون داییم رو پسش بده شده کلیه امو بفروشم نمیخوام از داییم پول بگیرم
حالا عموم بهتره خودش حساب کتاب داره با بابام ب غیر از کار منم باز حساب دارن باهم دیگه
چکااار کنم خدایاااا
مامانمم فوت کرده