✅ یه شعر میگی یا من بگم

دگر درمان دردش دیر شد دل

چه زود از سیر عالم سیر شد دل 

دل پیران جوان دیدم ولی من

جوانم ولیکن پیر شد دل 🥺🖤

سنگین دل

ترکم می‌گوید.

اتاق ِ کوچکِ شاعرانه‌ام

چون دخمه‌ای‌ست

و چشمان ِ با شکوه ِ او

در این دخمه

نخواهد آسود.

نفرین بر تو ای زیبا

که بر سرم کاخی از عشق

فرو ریختی

نفرین بر تو

که سینه‌ام را دریدی.

من از چه می‌گریم؟

کدام عاشق را شراب شیرین است؟

کدام عاشق را

روز چون شب نیست و

شب چون غم تاریک؟

من از چه می‌گریم؟

کدام عاشق را چشم از اشک

خونین نیست؟

تقدیر با دست‌های ِ زیباترین زن ِ جهان

گلویم را می‌فشارد ...

وقتش رسیده  حال و هوایم عوض شود

با  سار  ِ پشت پنجره  جایم عوض شود

هی کار دست من بدهد   چشم های تو

هی  توبه بشکنم  و  خدایم  عوض شود

با بیت های  سر زده  از سمت ِ ناگهان

حس  می کنم  که قافیه هایم عوض شود

جای تمام  گریه ،  غزل های ناگــــــزیر

با قاه قاه ِ خنده ی بی غم    عوض شود

سهراب ِ شعرهای من   از دست می رود

حتی اگر عقیده ی  رستم عوض شود

قدری کلافه ام    و هوس کرده ام  که باز

در بیت های بعد ،  ردیفم عوض شود

حـوّای جا گرفته  در این  فکر رنج ِ تلخ

انگــار  هیچ وقـت  به آدم  نـمی رسد

تن  داده ام  به این که بسوزم در آتشت

حالا  بهشت هم  به  جهنم  نمی رسد

با این ردیف و قافیه  بهتر  نمی شوم !

وقتش رسیده  حال و هوایم  عوض شود

شنیدم که چون قوى زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجى
رود گوشه اى دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهى بر آنند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقى کرد، آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم

ندیدم که قویى به صحرا بمیرد
چو روزى ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریاى من بودى آغوش وا کن
که می خواهد این قوى زیبا بمیرد

لحظه های ناب من هرشب

کوتاه و جذاب اند.

با تو بودن ها در اتمام هیاهوها

به شیرینی خواب صبح می مانند،

کمیاب اند.

ولی دیشب !

کنارم ماندی و ماندی!

تا لحظه های ناب من در خوابها گم شد،

امان از پلک سنگین شبانگاهی!

. . .

و بیداری بدون تو

و بیداری بدون لحظه های ناب

به امید نگاه دیگری از تو

به امید صفای بودن ات با من

و حُرمِ گرم احساس تعالی.

شب شما بخیر .

من پای شعر که وسط باشه؛ تا ابد حرفی برای گفتن دارم 

زمان مکان کلا یادم میره و اگر دوس نداشتین مشکلی نیس که جواب ندین. من خیلی شعر دوس دارم . 

کار گل زار شود گر تو به گلزار آئی

نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آئی

ماه در ابر رود چون تو برآئی لب بام

گل کم از خار شود چون تو به گلزار آئی

سخن ، بى تو مگر جاى شنیدن دارد ؟

نفس ، بى تو کجا ناى دمیدن دارد

علت کورى یعقوب نبى معلوم است

شهر بى یار مگر ارزش دیدن دارد….

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست

یا شب و روز به جز فکر توام کاری هست

به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس

که به هر حلقه موییت گرفتاری هست

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست

در و دیوار گواهی بدهد کاری هست