ديشب خواب ديدم رفتم خونه عمم ( با اين عمم سالهاس قطع رابطه ام ده يازده سالي ميشه يكبار تو يه مكان مقدس دخترش بهم كنايه خيلي بد زد همونجا گفتم من به حرمت اين مكان جواب نميدم اما واگذارت كردم به همينجا گذشت از اون ماجرا مثل اينكه عمم يه خواب ميبينه يه مشكلم افتاده بوده تو زندگيشون كه يه ساداتي ميگه بهش دل فلانيو شكستي تا ازت راضي نشه مشكلت حل نميشه چند باري به خودمو مادرم زنگ زد من كه جواب ندادم مادرمم گفتن بچم روزها اشك ريخته و حلالت نميكنيم ،جداي از اين ماجرا اين عمم خيليييي با مادرم دشمني داشت از وقتي يادمه نميخواست مامانمو زهرشو به طريق مختلف ميريخت مامانم ادم صبوري بود و سكوت ميكرد من با اينكه مامانم حرفي نميزد اما ناخوداگاه از اين ادم فاصله گرفتم )
حالا ادامه خوابم
خواب ديدم رفتم خونشون عين همون قديما بود شوهر عمم خيليييي خوشحال شده بود ( ادم خوبيه و محترمه) بچه هاش مرتب ازم پذيرايي ميكردن عمم بغلم كرد گفت عمه خيلييي دلتنگت بودم چرا بهم سر نميزدي و گريه ميكرد
دخترش همون كه بهم كنايه زده بود يه لقمه نون پنير گوجه خيار گرفت داد دستم گرف بده به پسر كوچيكت داشتم به بچم ميدادم ( در حالي كه بچم يه سالشه اصلا تا الان بهش نون پنير ندادم)
اين خواب تعبير داره
مشكل عمم هنوز حل نشده