امشب با شوهرم دعوامون شد اونم شروع کرد به داد زدن و در اتاق شکوند و عربده میکشید و خودش زد به موش مردگی. من با جاری و مادرشوهر تو ی ساختمونیم.بعد سریع همشون اومدن پشت در ما در میزدن. باباش اومد تو میخواست به سمتم حمله ور بشه بهم گفت لباساتو بپوش برو خونه بابات نبینم اینجا باشی بعد بهم گفت تو مثل اسب ولگرد هر جا دلت بخواد میری ولی من هیچ جوابی ندادم بهش اخرسرم شوهرم گفت خوبت کرده بابام هر چی بهت گفت .خیلی حالم بده تو رو خدا ی راه حل بهم بگید