شاید باورتون نشه با شور و شوقی که قبلا داشتم از خواب بلند میشدم با انرژی تمام به کارهام میرسیدم و منتظر بودم همسرم بیاد چقدر خوب بود با هم میرفتیم خرید هر چی درد و دل داشتم بهش میگفتم ولی الان کوهی از غم درون دلم پر شده و با هیچ کس دیگه راحت نیستم کاش می شد هفته ای یکبار میومدن و به ما سر میزدن اموات ولی حیف...خدایا خیلی دلتنگم،،،خدایا دیگه کم آوردم کاش می شد خدا میگفت امتحان تموم شد شما از فردا پیش هم هستین ولی حیف...دلم برای دل تنگم میسوزه...دیگه این درد رو تا زمان مرگم باید به دل بکشم ،نگاه های بچه ها و نگاه های مردم که هر لحظه پشت سر آدم چی میخوان بگم،دلم پر از غمه،دیگه انگیزه از ندارم،کاش آدم پیش مرگ عزیزش باشه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
آره خیلی زیاد نفسم به نفس بند بود و الان با خاطراتش زنده ام
الهی عزیزم آدم تو کار خدا میمونه چرا اینجوری دوتا عاشقو از هم جدا میکنه اونوقت خیلی ها چشم همو ندارن ولی هیچجوری راه جداییشون باز نمیشه.همینکه انقد ازش راضی بودی اون دنیا حالش خوبه عزیزم.