عقد پسرداییم دعوت شدیم، از ۸ شب تا ۱۲. ساعتش یه جوری بود که همه شام میدن. و اینکه داییم قبلا گفته بود شام هم هست.
رفتیم و دیدیم ای وای شام نمیدن. فقط شیرینی تر، میوه، نوشیدنی بود.
خودم که طوری نبود، تحمل کردم. بچه ام ولی خیلی گرسنه بود و اذیت شد. بیرون شهر هم بود و من ماشین نبرده بودم. با بابام اومده بودم که نمیشد زودتر برگردن. خلاصه هلاک شدیم