اولا اونا بد نیستن اما شوهرم زیادییی با هاشون خوبه و جلو چشممنخیلیی ب مادرش محبت میکنه این باعث شده حساس بشم روشون مخصوصا رو مادرش
پدرشم چون تو یه ساختمونیم همیشه خداا جلو پنجرست کی میاد کی میره
مادرش هرشب حتی اگه دیرم نباشه زنگمیزنه بهش میگه کجایی برنگشتی زنت کجاست ب شوهرم میگم میگه خب نگرانه ولی اخه نگرانیمحدی داره حس میکنم فضوله
الان دوست شوهرم و زنش میخوام دعوت کنم بهشوننگم شوهرممیگه چرا نمیگی مادرشوهرمم انقدر خودشو با دوستای شوهرم صمیمی کرده ادم دوس داره جمع خودمونی باشه اما باید ب اونام بگم
مادررشوهرم خیلییی فضوله خیلی حس ششم اشتبا نمیگه