داداشم ده سالشه
به خدا اعصاب نداشتم پریودم مامانمم سه روزه پشت سر هم باهام دعوا داره سر هرچیزی
نامزدم خونه ما بود
گفتم گشنمه رفت از مغازه خوراکی بگیره بعد داداشم رفت به مامانم گفت مامانممشروع کرد دعوا رو که درد و بلا بخوری ساعت پنج صبح فرستادیش مغازه درحالی که نامزدم خودش رفت من چیزی نگفتم
بعد داداشم اومد جلوم ادا در میاورد که مامانم داره دعوام میکنه
بعد ک نامزدم اومد داداشم اومد گفت بده بهم ندادم اونم قهر کرد رفت تو اتاق بعدش هرچی صداش زدم نیومد گفت من گدا نیستم که بیام
منم دیگه اشتهام کور شد نخوردم
الانم عذاب وجدان دارم چرا ندادم به داداشم🥺🥺