خیلی جای عجیب غریبیه واقعا
مثلا من جدا از هم اتاقیام ک خییییلی فرشته بودن ، یه دوست دیگه ک همکلاسیِ هم اتاقیم بود هم پیدا کردم میرفت و میامد پیش ما تا اینکه صمیمی شدیم
کلی از رازهامون گفتیم. هم اون گف هم من هم بقیه
بعد س سال سر یچیز کوچیک خنده خنده گذشتمو اورد وسط .. ی قضیه ک واس دوران بشدددت افتضاحی بوده برام ینی از لحاظ روحی مرده بودم و جسمی خشکیده بودم از غصه
الان ک دقت میکنم ی کوچولو دهن لق و حسودم بود تازه براحتی پشت هم اتاقیای صمیمی خودش پیش ما حرف میزد
خلاصه خیلی از اعتمادم پشیمونم.. راجع ب همممه چی حرف زدم پیشش اه