مادر شوهرم کمرش رو عمل کرده بعد ما عروسا نوبتی میبریم خونمون ازش نگهداری میکنیم،،از دیشب خونه ی ماست،،دیشب پلو مرغ درست کردم به ذره خیلی کم خورد گفت میل ندارم ،،امشیم براش گوشت تو شیشه گذاشتم به زور دو تا لقمه دادم گفت نمیخوام، بده بچه ها بخورن گفتم تو مریضی برات گذاشتم😡(خدا شاهده ما یکی دوسال بوده ب غیر گوشت مرغ گوشت دیگه نخریدیم،تازه گوشت گرفتیم اینقدر با ملاحظه درست میکنم تموم نشه😔)بعد اینجوری میکنه😔بعداز ظهر درد داشت مسکن قوی شوهرم گفتم بیاره یکم دیر اومد میگه خونه خودم بودم بهتر بود گفتم چرا گفت سریع مسکن میخوردم اروم میشدم😔بخدا خیلی دوسش دارم ولی واقعا امروز با کاراش و حرفاش قلبمو به درد آورد😔
الان از شدت پا درد و سردرد و خستگی خوایم نمیره اومدم دردودل💔