ببین من یه جایی احساس درد کردم
موقعی که دیدم همکلاسیام قبول شدن من نه
موقعی که جایگاه اجتماعی ام رو با بقیه مقایسه کردم
موقعی که فشار اقتصادی رو کشیدم
موقعی که رفتم پی کار و دیدم کار خوبی گیرم نمیاد و کارای زپرتی هم حتی قبولم نمیکنن
موقعی که یادم میفتاد از بچگیم چقدر دیگران از سر حسادت تحقیرم میکردن
وقتی که معدلام عالی بود و تهش میخواستم بشم یه دیپلمه که پر از حسرتم ...
نمیدونم خیلی من حسرت داشتم خیلی قلبم درد میگرفت از شکستم از موقعیتم
اینا یعنی درد
اینا انگیزم شد و خوندم
در حالی که هیچکی بهم امید نداشت و مبگفتن برو پیام نور و آزاد :)