با ی اقایی سنتی اشنا شدم خواستگاری هم اومدن
قرار شد چندماهی اشنایی داشته باشیم بعد تصمیم بگیریم برای نامزدی و اینا
تو اون مدت انقد بهم توجه میکرد انقد ابراز علاقه میکرد چقد گل برام خرید و…
روزای اخر فهمید من بابام هرازگاهی تریاک میکشه سر این موضوع بهم زد همه چی رو
ابن رو هم بگم بابام تو خونه جلو ما نمیکشه . وقتی با دوستاش میرن بیرون تفریحی
خانواده ابرو دار و تحصیلکرده ای هستیم خودم هم شاغل هم زیبام. همش میگم من چی کم داشتم ک رفت
یعنی کل اون چندماهیی ک باهم بودیم من سرکار بودم؟