بزرگترین را نمیدونم ولی شاید اولین دروغی که خاطرم هست مامانم یه سینی نخود داد دستم گفت هر یدونه نخود سیاهی که توش پیدا کردی بهت یدونه پول میدم . هرچی با ذوق میگشتم میگفتم نیست میگفت چرا هست بازم بگرد
آخه خیلی شیطون بودم خودم یادمه دیوار صاف بالا می رفتم