دوروزه مدام دعوا داریم
اعصابمو بهم ریخت منم گفتم تو غریبه ای واسم حالا اونم میگه قلبمو شکوندی و حرفت زشت بود و... و دوباره دعوا شروع میشه
حال پدربزرگ همسرمم بد شده رفت بیمارستان پیشش اومد خونه قبل از این که بره 1 ساعت فقط گریه میکردم بخاطر حرفاش
حالا اومده میگه مادرم گریه میگرد نمیتونیتم حتی نگاش کنم دلم براش میسوزه منم گفتم هرروز اشک منو در میاری پس من همون غریبم که تا قبل رفتنت حالم بد بود و اشک میریختم و تو خیالت نبود
بهم گفت زبونت عین زهرماره و میخواست باهام دردودل کنه میگفت شرایط خاصه الان نتونستم به حرفاش گوش کنم
تازه عروسی کردیم ...