بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.
😂😂 بابای منم رو فین حساسه کنترل تلوزیونم دستشه فقط آی فیلم میبینه
😂😂 بعد برا خودشون مهم نیست
نه پدر من فقط اخبار 😂😂😂
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💚 عشق اول و آخرم استقلالم ⭐️💙👑💙⭐️ گناهه وگرنه میگفتم خدایی Esteghlalam زندگیم 💙💫 تا زنده هستم استقلالی و هوادار تیم بزرگ و با اصالت استقلال هستم و در روز وداع از دنیا هم دوست دارم مرا با پیراهن مقدس استقلال بزرگ به خاک بسپارند 💙🙃 ای پرچمت من را کفن استقلالم 💙 تاجِ کبیر ⭐️💙👑💙⭐️ استقلال سرور پرسپوليسه تا ابد و یک روز 😄👑💫 CR7 🤍✌️ لر 👑 𐎡𐏃𐎿𐎠𐎴 🙃🐥
بابای منم، با اینکه میدونه به شدت گرمایی هستم و از گرما گاهی کارم به سرم و... میرسه تا از خواب بیدار میشه کولر رو خاموش میکنه منم دیگه شبا تو اتاقم پنکه رو همزمان با کولر روشن میکنم که وقتی کولر خاموش میشه از شدت گرما بیدار نشم
نه بابا. در حد متوسطیم. ولی بابام میگه، آدم پول رو میخواد برای رفاه.
داستان پند آموز: دو دوست به نامهای جعفر میرزا و حشمت خان، با هم قصد سفر کردند. اندکی که از روستا دور شدند، حشمت خان یک درخت را به جعفر میرزا نشان داد و گفت: بیا برویم زیر آن درخت و ناهار بخوریم. جعفر میرزا هم قبول کرد و با هم به زیر آن درخت رفتند و نشستند و ناهار خوردند.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💚 عشق اول و آخرم استقلالم ⭐️💙👑💙⭐️ گناهه وگرنه میگفتم خدایی Esteghlalam زندگیم 💙💫 تا زنده هستم استقلالی و هوادار تیم بزرگ و با اصالت استقلال هستم و در روز وداع از دنیا هم دوست دارم مرا با پیراهن مقدس استقلال بزرگ به خاک بسپارند 💙🙃 ای پرچمت من را کفن استقلالم 💙 تاجِ کبیر ⭐️💙👑💙⭐️ استقلال سرور پرسپوليسه تا ابد و یک روز 😄👑💫 CR7 🤍✌️ لر 👑 𐎡𐏃𐎿𐎠𐎴 🙃🐥
بابای من همون یه کولرو داخل پذیرایی گذاشته میگه کافیه ولی خداروشکر خسیس نیست
ما یه کولر تو پذیرایی ، یه کولر تو اتاق پدر و مادرم، یه کولر برا من، یه کولر هم برای برادرم.
داستان پند آموز: دو دوست به نامهای جعفر میرزا و حشمت خان، با هم قصد سفر کردند. اندکی که از روستا دور شدند، حشمت خان یک درخت را به جعفر میرزا نشان داد و گفت: بیا برویم زیر آن درخت و ناهار بخوریم. جعفر میرزا هم قبول کرد و با هم به زیر آن درخت رفتند و نشستند و ناهار خوردند.
