پونزده ساله ازدواج کردم...
یه دختر مهربون و بشدت با احساس بودم که ملاک اصلیم برای انتخاب همسر عشق بود.
وقتی همسرم سرراهم قرار گرفت، ادعای عاشقی داشت منم با تموم اختلاف فرهنگیهای خانواده ها و درآمد کمش قبول کردم.
گفتم فقط عاشق هم باشیم، بقیه کم و کسری ها رو باهم میسازیم. تازه اینجوری قشنگ تره.
ولی نشد اون چیزی که میخواستم... توی زندگی عشق چندانی نصیبم نشد...
فقط از اینجا رونده و از اونجا مونده شدم😢
اگر پای بچههام وسط نبود اشتباهمو جبران میکردم اما بچهها چی... 😢