میشه بیاین ذهنم خیلی بهم ریخته ب کمکتون نیاز دارم

نه اصلا چیزی ب ‌شوهرم نگفتم اصلا جلوش عکس العمل ب رفتارش نشون ندادم. حتی وقتی رفته بوداز شوهرم معذرت خواسته بود واسه اشغال ریختن شوهرم بهم گفت گفتم خوبه خداکنه دیگه اشغال نریزه. واسه همینم ب شوهرم نگفتم از اینجا بلند شیم چون میپرسید چرا منم نمیخاستم بگم بهش این حرفارو

تنهام خب من و ی خانوم دیگه واحد بغلی ک اونم با این خانوم سر گلدونی ک گذاشته بود تو راه پله دعواشون شده. بقیه واحدا خواهرشو برادرش و پدرشن و ی واحدم کلا خالیه.من تا دیروز نمیدونستم موضوع چیه تا اینکه زنه اوله شوهرش اومده بود جلو ساختمون. قبلش فک میکردم شوهرشه کلا و پدر بچشه. از دیروز ک فهمیدم و کاراشو کنار هم گذاشتم حساس تر شدم.قبلا زیادواکنش نشون نمیدادم ی بار فقط گفتم نیاز نیست بشوری من خودم حواسم هست ب جلو واحدم گفت عزیزم من میشورم اب میریزه پایین رو پله و پاگرد شما واسه همین تا پایین میشورم منم دیگه چیزی نگفتم گفتم بزا هرکار میکنه بکنه. از دیروز ک زن اوله مرده رو دیدم خیلی ذهنم بهم ریخته

خانم اولش  دیروز غروب اومده بود جلو ساختمون دستشو گذاشته بود رو زنگ همه واحدا.آیفونم خرابه باز نمیکنه منم نمی‌دونستم کیه عصبی شدم رفتم جلو در میخواستم بتوپم بهش دیدم شروع کرد به دادو هوار

عزیزم جه شکایتی بکنه.بنده خدا نهایت بتونه از شوهرش شکایت بکنه.منم نمی‌شناسمش دیروز فقط درو باز کردمو دیگه نزاشت اصلا کسی حرف بزنه نفرین میکردشو فحش میداد.حتما مدرک قانونی داره صیغه نامه ای جیزی ک بیخیال داره زندگی می‌کنه مرده انقد راحت می‌ره میاد.من فقط موندم ججوری جلو خانوادش تونسته زن دوم ی مرد زن و بجه دار بشه.دیروز تمام همسایه ها شنیدن 

امیدوارم زنه شکایت کنه.کمک بخاد کمکش میکنم.ولی دیروز این زن صیغه ای از واحدش نیومد بیرون فقط زنگ زده بود ب کلانتری زنه اولی اسم کلانتریو اینا اومد گذاشت رفت.خداکنه شکایت کنه