شوهر منم دو روز با پسرعمه ه اش رفت شمال اول راضی. بودم بعدش فهمیدم بهش خوش گذشته کوفتش کردم که چرا من دارم با بچه هات عذاب میکشم تو خوش میگذرونی..هم پشیمونم که چرا اینجور کردم هم اگر نمیکفتم آروم نمیگرفتم
متاسفانه من حرفای بدی بهش زدم خیلی شوکه شد ولی گفت حق با تویه فقط اینطور با من صحبت نکن انگار نمیشناسمت ..بعد هم که اومد خونه برامون خرید کرده بود ولی تا دو روز ناراحت تو خودش بود ضربه بدی به رابطمون زدم ..ولی چون باردارم هورمون هام کلا قاطی پاتی شدن یه روز عاشقشم یه روز ازش متنفرم اصلا دست خودم نیست انگار تعادل ندارم این مدت
دست خودم نیست چرا باید خونه مجردی بمونن دوتا پسر من خبر ندارم اونجا چخبره ک
یه جوری گفتی انگار همجنس بازن😂😂😂😂حتما بساط قلیون اینا بوده خوش گذشته خوابشون برده،ولی سعی کنتو عقد باهاش حرف بزنی رفیق باز بودن اصلا خوب نیست مخصوصا رفیق مجرد
دقیقا مثل منی منم همش تو خونم اون بیرون با دوستش همش سر این موضوع بهش حرف میزنم بعد پشیمون میشم😔
خودتو کنترل کن .. وضعیت من با تو فرق میکنه من حاملم هورمون هام بهم ریخته وگرنه اگر قرار باشه همیشه اینطور باشیم زندگیامون بهم میریزه دل شوهرامون سیاه میشه از زندگی ..برای خودت سرگرمی پیدا کن اگر میدونی واقعا تقصیری نداره