امروز بین پدر و مادرم بحث بدی شکل گرفت و مادرم رفت خونه پدر مادرش..
حالم خوش نیست؛خواهرم پیشم بود آخر شب رفت خونه خودش؛خودم و پدرم خونه ایم
خوابم نمیبره تا حالا داشتم با سریال خودم و سرگرم میکردم
مسواک زدم و اومدم توی اتاقم شنیدم از اتاق پدرم صدای ناله میاد
خواب بود اما انگار داشت کابوس میدید ناله میکرد ترسیده بود
واقعا ترسیدم بیدارش کردم گفت هیچی نیست
تنهام واقعا نمیدونم باید چیکار کنم خونه بدون مامان خیلی بده سردرگمم اصلا نمیدونم باید چیکار کنم حوصله هیچی رو ندارم