بخاطر مرخصی نداشتن ایشون یکسال سفر نرفتیم قرار بود اوایل شهریور بریم مشهد خودمون
امروز مادرش به شوهرم گفته دلم گرفته بی حوصله ام
شوهرمم گفته با بابام با ما بیاید مشهد
مادرشم کلی استقبال کرده
خیلییییی ناراحتم😭
چقدر به دخترم سپرده بودم پیش کسی نگی
الان هرچی میگه غلط کردم یه جور میپیچونمشون بازم آروم نمیشم خب با دهن لقیش اونام شادو پشیمون میشن نال و نفرینمون میکنن