وقتی نامزد بودیم قرار بود بالا سر پدرشوهرم خونه بسازیم که کنار پدرشوهر مادرشوهرم باشیم اما همون تو نامزدی مادرشوهر من مرد و پدرشوهرم بعد عروسیمون رفت زن گرفت از شهر دیگه بعد زن گرفتنش اصلا اینجا نمیمونه و کلا خونه همونجا ساخته و میره همونجا فقط بعد سه چهار ماه در حد یه هفته میاد شهر ما و تو خونه ی پایینی من الان باردارم بچه ی دومم رو و بشدت دلزده شدم از این خونه وقتی پدر و مادر شوهرم نیستن دلیلی نمیبینم تو اون خونه اون هم دور از ودر مادرم زندگی کنم جایی که هیچ دوست و اشنایی نیس تازه باشه هم همه میگن ما بخاطر پله های خونت نمیتونیم بیایم بهت سر بزنیم حتی مامانم ...الانم اومدم خونه بابام به شوهرم گفتم به پدرش بگه بیاد خونه رو بفروشه ما بریم یه جا دیگه بخریم اونم عصبانیه از دستم بنظرتون تو این مورد حق دارم ؟!
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
چرا وقتی پدرهمسرتون یه زن دیگه دارن بازم اونجا خونه ساختید
ما قبل از زن گرفتنشون اونجا خونه ساختیم و اینکه به برادرشوهرم خودشون تو یه محل دیگه خونه ی مستقل خریدن و دادن اما به شوهرم زمین ندادن ....گفتن باید بالا سر ما بسازه
چرا وقتی پدرهمسرتون یه زن دیگه دارن بازم اونجا خونه ساختید
عزیزمممم چقدر خوشحال شدم پیداتون کردم کاربریتون رو گکم کرده بودم
پروفایلم عکس خودمه:)من اینجا ریشه در خاکم،من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم من اینجا تا نفس باقیست می مانم من از اینجا چه میخواهم نمیدانم امید روشنایی گرچه در این تیرگی ها نیست من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی گل برمی افشانم من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید سرود فتح می خوانم و میدانم تو روزی باز خواهی گشت...
این لطف که این سال ها بهتون خونه دادند رو فراموش کردی و طلبکار شدی. اگر همسر خودت توان مالی حای دیگه خونه آجاره کردن با خریدن داره خب برید. ولی برای مال پدر شوهر که شما نمی تونید تصمیم بگیرید.
حق با شوهرت هست بشین زندگی کن دیگه مهم اینه خونه داری و دادن نشستی هر کی بخوادت اون دوتا پله رو هم م ...
عزیزم اینجا تو شهر ما همینطور که بابای عروس جهاز میده بابای داماد هم برای پسرش خونه میسازه به برادرشوهر من یه خونه مستقل همکف تو یه محل دور از خودشون دادن ...اینجا اپارتمان نشینی خیلی کمه من واقعا با خونه ای که یه حیاط ندارع و انقدرم از دوست و اشنا و پدر مادرم دورم افسرده شدم شوهر بنده هم از صب تا اخر شب سر کارن
پروفایلم عکس خودمه:)من اینجا ریشه در خاکم،من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم من اینجا تا نفس باقیست می مانم من از اینجا چه میخواهم نمیدانم امید روشنایی گرچه در این تیرگی ها نیست من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی گل برمی افشانم من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید سرود فتح می خوانم و میدانم تو روزی باز خواهی گشت...