سلام تایپیک های قبلی راجبش حرف زدم
شوهر من اختلال شخصیت خودشیفته داشت تمام ویژگی هاشو داشت...
خونه ای ک با هم خریده بودیم و زد به اسم مادرش با اینکه من مهریه مو بخشیده بودم و قول داده بود ک سه دنگ به نامم میزنه نزد...
قبل عید بهش گفتم مگه قول ندادی بهم وکالت بده عصبی شد داد بیداد راه انداخت و دستمو فشار داد انگشتم شکست... فرداش رفتم و شکایت تنظیم کردم خوشبختانه خطی ک باهاش ثنا داشت روشن نبود و متوجه نشد و اون شب از صبح تا شب خونه نرفتم
خانوادش کلی زنگ زدن و منم گقتم منو کتک زده و انگشتم شکسته و گریه کردم خانواده خودم هیچی خبر نداشتن
کفتن مشکلتون سر خونه اس بیایید شهرستان ب نامت میزنیم منم چیزی نکفتم
وقتی رفتم شهرستان پدر مادرشم زیر حرفاشون زدن و گقتن تو مقصری و خونه میخوای چیکار گفتم من پول دادم شاغلم زخمت میکشم و کوتاه نیومدم
اخرش دو دنگ وکالت دادن اونم با حق عزل ک من سریع قولنامه کردم به اسم مادرم و جریان و گفتم بهشون و خداروشکر حمایت کردن
شوهرم و خانوادش وقتی فهمیدن من قوانامه کردم به اسم مادرم هرچی از دهنشون در اومد به ما گفتن...
مادرش گفت تو خراب و دزدی شوهرم کلی فحش داد و من دیگه بلاکش کردم
من بخاطر شغلم باید میرفتم تهران چون معلمم و سال تحصیلی تموم نشده بود من برگشتم رفتم خونه داییم یه روز خواستم برم لباستمو بردارم نگهبان مجتمع جلومو گرفت گفت شوهرت قفل و عوض کرده بشین خودش بیاد من واقعا جا خوردم و اشکام سرازیر شد و برگشتم خونه داییم پنج ماه گذشت بجز اذیت و فحش و شکایت الکی و حرف پشت سرم هیچ تلاشی نکرد نه خودش ن خانوادشون برای دو دنگ خونه ام وکیل گرفتم.
من حق طلاق دارم و کار های طلاقو تا حدودی پیش بردم الان سرکلش پیدا شده و میگه بیا فرصت بدیم ب زندگیمون و من قبول نکردم و بلاکش کردم حالا پشت هم پیام میده از بلاک در بیار باهاش حرف زدم مدام منو مقصر میدونه و اصلا قبول نداره اشتباهاتش رو میگم تو منو زدی این چه توجیهی داره؟؟ میگه کاری کردی ک عصبی شم و همش با خاطرات خوب تحریکم میکنه برگردم میگه تو فقط بذی هارو دیدی
میگه از من طلاق بگیری فکر کردی کی میاد خواستگاریت دیگه بیوه شدی حتی الانم رفتار درستی نمیبینم ازش
چند هقته دیگه رسما جدا میشم ولی حالم بده
اینم بگم بچه ندارم و خودم شاغلم.