مادرم یه اخلاقی داره که بحث و دعوا رو خیلیییییی زیاددددددد کشش میده در حدی که همه چیز رو باهام قاطی می کنه و یه مسئله کوچیک میشه خیلی بزرگ این کم بود اوضاع یه خورده آروم شد داداشم گفت یه دختری پسند کردم شماره مادرشه زنگ بزنید برای تاریخ خواستگاری و...مامانم خیلی استقبال کرد تا فهمید پزشک نیست یه اوضاعی درست کرد که داداشم از استرس دستش کج شد دعوای قبلی هم کامل حل نشده بود اینم اضافه شد
مامانم خیلی جنگ روانی درست می کنه دیوونه شدیم از دستش