2777
2789
عنوان

بیاید بگید حق با منه یا نه

236 بازدید | 26 پست

امروز با همسرم رفتیم فروشگاه خرید کردیم خیلی گرون شد یه مقدار از وسایل رو پس دادیم تا به اون پولی که داریم برسه از اونجا با وسایل رفتیم خونه مادرشوهرم ، شوهرم شروع کرد به گفتن که چقدر همه چی گرون شده هیچی نخریدیم که .گذشت تا اینکه میخواستیم بیایم خونمون مادرشوهرم کنار وسایلمون روغن گذاشته بود من به شوهرم گفتم الان نیار حس میکنم انقد ما گفتیم و ناله کردیم اینو داد بهمون الان نیار بعدا میبریم الان حس خوبی ندارم ، اومدیم تو ماشین دیدم شوهرم اورده ، گفتم من بهت گفتم این سری نیار بابا حس بد گرفتم در حالی که قبلا مادرشوهرم هر چی میداد میگرفتم بعضی وقتا خودم میگفتم نداریم بهمون بده . شوهرم از حرفم ناراحت شد رفت به خونشون روغن و پس داد میگفت خوبه راحت شدی؟ منم همش میگفتم من از این ناراحتم که چرا برای حرف من ارزش قائل نیستی 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اشکالی نداشت عزیزم بالاخره مادر پسرن دیگه به نظرم میذاشتی بین خودشون حل شه شوهر منم یه مدت بیکار همش به مامانش میگه اسنپ درآمد نداره و اینا اونام چون من باردارم همش وسایل میدن ولی من دخالت نمیکنم میگم پسرشون دیگه 

فقط 13 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

تاریخ۱۴۰۴/۰۳/۰۲ بیبی چکم مثبت شد 🥰۱۴۰۴/۰۳/۰۳ جواب آزمایشم با بتا ۱۶۰۰ مثبت شد مامان جون نمی‌دونم دختری یا پسر ولی منو بابا عاشقانه دوست داریم و از حضورت خوشحالیم 😘۱۴۰۴/۳/۳۱ رفتیم سونوگرافی خدارو شکر قلبت تشکیل شده بود😍۱۴۰۴/۰۴/۱۸ واسه اولین بار صدای قلب کوچولوی شنیدم  🤩۱۴۰۴/۴/۲۳ رفتیم انتی بابا کلی ذوق کرد از دیدنت و توهم حسابی شیطنت و دلبری میکردی دستای کوچولوت تو دهنت بود و دکتر احتمال داد یه پسر ناز باشی😍۱۴۰۴/۵/۲۰ اولین ضربهات مثل نبض حس کردم عشق مامان 🥰۱۴۰۴/۰۶/۰۵ رفتیم آنومالی ماشاالله خیلی شیطونی مامانی همش داشتی میچرخیدی دوست داشتم ساعتها به صفحه مانیتور نگاه کنم و ببینمت خانم دکتر گفت یه پسر نانازی 🥰۱۴۰۴/۰۶/۱۳ اولین خریدت کردیم دوتا زیر دکمه کوچولو بابا همش میگه این خیلی برات بزرگه 🤩۱۴۰۴٫۰۷/۰۲ وقتی بابایی دستش رو شکمم بود یه لگد محکم زدی بابایی کلی خندید و ذوق کرد برات ❤️ ۱۴۰۴/۰۷/۰۳ پریشب با دیدن خون یه شوک بهم دادی مامانی اونجا احساس کردم یه تیکه از وجودمی و چقدر بهت دلبستم من گریه کردم و بابایی خیلی نگرانت بود رفتم دکتر و گفت نیم سانتی دهانه رحم باز شده و باید استراحت کنم 😢۱۴۰۴٫۰۷٫۱۵ امروز اتفاقی فهمیدیم بابایی از یه آهنگ خارجی خوشش میاد توهم خوشت میاد و هروقت اون آهنگ میذاریم کلی تکون میخوری منو باباییم دستمون میذاریم رو شکمم و دوتایی از شیطنتات کیف میکنیم راستی اسمتم انتخاب کردیم قلب مامان  ❤️

سختگیری الکی کردی آدم با یه روغن ن پولدار میشه ن فقیز

آخه میدونی یه کالباس بردیم ناهار بخوریم ، مادرش همش قیمتشو نگاه میکرد ، گفتیم گرفتیم بخوریم دیگه می‌گفت دلم نمیاد معلوم نیست چقد گرفتید

اینقدر بدم میاد ب کسی چیزی بدم و اون پس بفرسته دیگه هیچوقت بهش نمیدم 🤨

من نمیخواستم پس بده ، فقط از این ناراحت شدم که چرا شوهرم نگفت مادرمن خب یه وقت دیگه میبریم آنقدر سخت بود؟ 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792