او به شوخیهای کودکانه ام لبخند نمیزد به رویاهایم گوش نمیداد و
وقتی با هیجان دربارهی چیزی حرف میزدم با نگاهی خسته سر تکان میداد کم کم یاد گرفتم که کمتر حرف بزنم کمتر ،بخندم و در نهایت کمتر احساس .کنم و وقتی روزی در آینه نگاه کردم دیگر آن دختر پرشوری که روزگاری بودم را ندیدم
📚 شاهزاده خانمی در قلعه شیشه ای