من دوستان الان پانزده ساله ازدواج کردم تو سن کم وشوهرم ادمی بود قیافه خوب داشت ومثلا خانواده با کلاس ولی متاسفانه خودشیطان هستن ومنو وخانوادمو داغون کردن بسیار ادم های خودشیفته هستن که فقط بلدن تحقیر کنن وبه هیچ حا نرسیدن شوهرم همیشه بی هرضگی هاش رو گردن من انداخته
من هیچوقت نتونستم حرف دلم رو بزنم بهش هیچوقت احساس خوبی نداشتم هیچوقت از ته دلم نخندیدم این چند سال وبدتر از همه هیچوقت از دستش نتونستم خودمو خلاص کنم روانیه ومشکل روانی داره
دیشب تو خواب دیدم یه ادم خیلی مهربون شوهرم بود وباهاش راحت بودم ومیگفتم ومیخندیدم ولی حتی تو خواب هم از این حیون وحشت داشتم ومیگفتم من هنوز ازش طلاق نگرفتم اصلا حالم خوب نیست من حتی جدا هم بشم هیچوقت ازدواج نمیکنم ولی ناراحت عمر وجوونیمم از دستم رفت